معرفی وبلاگ
اينجا قراره در مورد مطالبي كه مي بينم و مي شنوم و فكر مي كنم بنويسم!
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 260711
تعداد نوشته ها : 61
تعداد نظرات : 83
پیج رنک گوگل وصیت شهدا ذکر روزهای هفته اوقات شرعی
تفکرگاه
Rss
طراح قالب
GraphistThem220

مسئله‌ى مطالعه و کتاب‌خوانى مهم است. در جامعه‌ى ما بى‌اعتنائى به کتاب وجود دارد. گاهى آدم مى‌بیند در تلویزیون از این و آن سؤال می‌کنند: آقا شما چند ساعت در شبانه‌روز مطالعه می‌کنید، یا چقدر وقت کتاب‌خوانى دارید؟ یکى می‌گوید پنج دقیقه، یکى می‌گوید نیم ساعت! انسان تعجب می‌کند. ما باید جوانان را به کتاب‌خوانى عادت دهیم، کودکان را به کتاب‌خوانى عادت دهیم؛ که این تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. کتاب‌خوانى در سنین بنده - که البته بنده چندین برابر جوانها کتاب می‌خوانم - غالباً تأثیرش بمراتب کمتر است از کتاب‌خوانى در سنین جوان‌ها و شما عزیزانى که اینجا حضور دارید. آن‌چه که همیشه براى انسان می‌ماند، کتاب‌خوانى در سنین پائین است. جوانان شما، کودکان شما هرچه می‌توانند، کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راه‌هاى مختلف، مطلبى یاد بگیرند. البته از هرزه‌گردى در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئله‌ى بعدى است؛ مسئله‌ى اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند. البته باید دستگاه‌ها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدایت کنند به کتاب خوب؛ که با کتاب بد، عمر ضایع نشود.

_________

بیانات امام خامنه‌ای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی

برداشت اول:

سطح تو از همه یا بیشتر اطرافیانت، بالاتره.

برداشت دوم:

علم داری به ضعف خودت و خودت رو با تمام وجود پایین‌تر می‌دونی.

 

 

خیلی متفاوته رفتارها و البته سرانجامِ نتایجی که آدم از این دو مدل برداشت، عایدش می‌شه. وقتی تو برداشت اول قرار بگیری، حالا صرف‌نظر از این‌که واقعا هم سطحت بالاتر هست یا نه، و یا صرف‌نظر از این‌که تو هم حواست هست یا نه و یا به روی خودت میاری یا نه؛ روحیه‌ی تاثیرپذیریت کمتر می‌شه و آگاهانه یا ناآگاهانه، هاله‌ای از غرور دورت نقش می‌بنده و همینه که حرکت و رشدت با سرعت کمتری پیش می‌ره و نمی‌تونی پله‌های رشد و ترقی و موفقیت رو با سرعت و به خوبی، طی کنی.(حتی اگه خیلی رو جنبه‌ی تربیتی خودت کار کرده باشی، یا خیلی متواضع هم باشی، بازم تفاوت دو تا برداشت بالا، خیلی زیاده)

ولی از اون طرف، وقتی تو برداشت دوم باشی،روحیه‌ی اثرپذیریت خیلی پررنگ می‌شه و مسیر رشد رو خیلی خوب و قشنگ و البته با سرعت طی می‌کنی.

اصلا همین دو تا زاویه‌ی دید متفاوت، خیلی خیلی تو نحوه‌ی دیدت اثر می‌ذارن و مثل اون قولی که می‌گه عینک خوش‌بینی باعث می‌شه همه چی و همه‌ی اطرافت رو با دید خوش‌بینانه ببینی؛ این نحوه‌ی دیدهای متفاوت هم، همین‌طورن و بالکل، همه‌ی قسمت‌های زندگی رو تحت تاثیر می‌ذارن.

نمی‌دونم خوب تونستم بگم یا فقط پیچوندم، ولی با تمام وجودم به این باور رسیدم و خیلی برام باارزشه.

اگه قرار باشه مدرسه یا دانشگاهی بری، اگه قرار باشه تو خونه‌ی جدیدی بری، یا تو هر جمع جدیدی؛ توجه به این نکته خیلی کمک‌کنندست!

 ______________

دل‌نوشت: شکر خدا، تو آزمون تحصیلات تکمیلی جامعه‌الزهرای قم قبول شدم و این روزها طعم خیلی گوارا و لذیذ تحصیل همش زیر زبونمه(بماند که به یکی از بزرگ‌ترین آرزوهام؛ تحصیل تو جامعه‌الزهرا؛ هم رسیدم)؛ ولی واقعا دارم حال می‌کنم با این برداشت دوم...

يه آزمون خيلي مهم آخر فروردين داشتم كه متاسفانه قبول نشدم توش:(

نمره منفيم انگار خيلي بود و همين باعث شده بود نتيجه بد باشه:(

ولي اطلاعيه زدن تازه، كه يه آزمون تكميل ظرفيت برگزار مي‌كنن.

خيلي خيلي خوشحالم! ديديد شب امتحان يا روز قبل امتحان وقتي خبر مي‌دن امتحان يه روز ديرتر يا حتي 2 ساعت ديرتر برگزار مي‌شه، آدم انگار داره بال درمي‌آره! الان من اون‌طوري‌ام! اصلا آدم چقدر شب امتحان آرزو مي‌كنه يه فرصت ديگه بگيره و اين كم‌كاري و خوب درس نخوندنشو جبران كنه و قول مي‌ده از اين به بعد ديگه خوب درس بخونه، الان همه‌ي اينا منم!!!

خدايا كمكم كن واقعا اين دفعه خيلي عالي بخونم و نتيجه‌ام هم خيلي عالي بشه.

خداجونم، يك دنيا ممنونتم از اين فرصت دوباره!

__________

دل‌نوشت: راستي ياد اون آيه‌اي افتادم كه مي‌گه اون دنيا بعضي‌ها  موقع حساب كتاب كه مي‌شه آرزو مي‌كنن كه فقط يه فرصت، حتي يه فرصتِ كوچولو بهشون داده بشه تا همه چيو جبران كنن:( ... (البته بماند كه تو بقيه‌ي آيه خدا فرموده كه ديگه وقت هيچ‌مدل فرصت دادني نيست:( خدايا برا اون دنيا هم ...)

استادی تعریف می‌:رد، سر یک کلاس 40 نفره از خانم‌ها، پرسیدم چند نفرتون هست که تا حالا 10 تا کتاب در مورد تربیت بچه مطالعه کرده باشه. متاسفانه هیچ موردی یافت نشد!! و ناچار پشت سر هم تعداد کتاب رو کم کردم و وقتی به چهار پنج کتاب رسیدم، یک نفری دست بالا برد و وقتی به یک کتاب رسیدم، چند دست دیگر هم بالا رفت!

و تاسف‌بارتر این‌که، وقتی تو همین کلاس از بانوان پرسید که چند نفر از شما روزانه به دیدن یک فیلم و یا سریال بسنده می‌کنید؟ متاسفانه، هیچ دستی بالا نرفتL

و باز وقتی همین استاد در کلاس از این بانوان پرسید که چند نفر از شما تحت تاثیر یک فیلم و سریال، دارای یک رفتار مثبت شده‌اید و یا یک رفتار منفی را ترک کرده‌اید؟ هیچ دستی بالا نرفت.

واقعا خیلی تاسف‌باره‌ها!برای فیلم و سریالی که حتی تو خود ما تغییر رفتاری ایجاد نمی‌کنه، همه وقت داریم؛ ولی برای مطالعه کتاب‌هایی که نه تنها برای خودمون و فرزندان و خانواده‌‌مون اثرات عالی داره، بلکه برای نسلمون هم اثرات خوبی داره، هیچ فرصتی نداریم و هیچ زمانی اختصاص نمی‌دیم.

واقعا جور دیگر باید زیست...

استادی تعریف می‌:رد، سر یک کلاس 40 نفره از خانم‌ها، پرسیدم چند نفرتون هست که تا حالا 10 تا کتاب در مورد تربیت بچه مطالعه کرده باشه. متاسفانه هیچ موردی یافت نشد!! و ناچار پشت سر هم تعداد کتاب رو کم کردم و وقتی به چهار پنج کتاب رسیدم، یک نفری دست بالا برد و وقتی به یک کتاب رسیدم، چند دست دیگر هم بالا رفت!

و تاسف‌بارتر این‌که، وقتی تو همین کلاس از بانوان پرسید که چند نفر از شما روزانه به دیدن یک فیلم و یا سریال بسنده می‌کنید؟ متاسفانه، هیچ دستی بالا نرفتL

و باز وقتی همین استاد در کلاس از این بانوان پرسید که چند نفر از شما تحت تاثیر یک فیلم و سریال، دارای یک رفتار مثبت شده‌اید و یا یک رفتار منفی را ترک کرده‌اید؟ هیچ دستی بالا نرفت.

واقعا خیلی تاسف‌باره‌ها!برای فیلم و سریالی که حتی تو خود ما تغییر رفتاری ایجاد نمی‌کنه، همه وقت داریم؛ ولی برای مطالعه کتاب‌هایی که نه تنها برای خودمون و فرزندان و خانواده‌‌مون اثرات عالی داره، بلکه برای نسلمون هم اثرات خوبی داره، هیچ فرصتی نداریم و هیچ زمانی اختصاص نمی‌دیم.

واقعا جور دیگر باید زیست...

 

يه مسئله ديگه هم اينه كه ما هميشه حسرت ايام گذشته و وقت‌هايي رو كه مفت از دست داديم، مي‌خوريم. مثلا من هميشه پيش خودم فكر مي‌كنم، اگه الان برگردم دوران دبيرستان، يا روز اول دانشگاه، يا اوائل ازدواج، يا دوران فعاليت‌هاي دانشجويي، خوابگاه، مادري و... چه كارها كه نمي‌كنم و متاسفانه اين افسوس، به جاي اين‌كه حداقل منجر بشه از حال خودم خوب استفاده كنم، فقط در حد همون افسوس، مي‌مونه.

و مسئله ديگه، اينه كه توانايي‌هاي ما آدما هميشه در مواجهه با مسئوليت‌ها و مشكلات و پذيرش نقش‌هاي بيشتر، شكوفا تر مي‌شن و همين مسئله هست كه باعث مي‌شه ما براي گذشتمون افسوس بخوريم. چون وقتي تو موقعيتي قرار مي گيريم با كلي بار مسئوليت بالاتر و تازه مي‌فهميم كه چقدر توانايي داريم و جربزه، اون موقع است كه مي‌گيم پس چرا از زمان‌هاي قبليمون خوب استفاده نكرديم. مثلا وقتي من هم دانشجو شدم  و همزمان هم دانشجو بودم و هم همسر و هم دختر بابا مامان، تازه فهميدم كه چه جوري مي‌شه، اين مسئوليت‌ها رو با هم جمع كرد و از عهده اين وظايف براومد. و يا وقتي نقش مادري يك نوزاد به قبلي‌ها اضافه شد؛ يا مادري يك كودك خردسال و بعد اضافه شدن نوزاد جديد و طي اين ايام، وظايف ديگه‌اي از قبيل عروس خانواده‌اي بودن، خواهر شوهر بودن و زنداداش بودن، انجام كار فرهنگي و مربي بودن و گاهي مشاور بودن، سنگ صبور بودن و  مسئول جايي و كاري بودن و ....همه اين وظايف و مسئوليت‌ها، نقش مديريت زمان رو پررنگ مي‌كرد و در نتيجه باعث مي‌شه به اين فكر بيفتم كه مثلا وقتي من با دو تا بچه و كلي وظيفi ديگه مي‌تونم ايام فرجه امتحاناتم رو طوري مديريت كنم كه به كلي كار برسم، پس چرا از ايام ديگه زندگي استفاده غير مفيد مي‌كنم و فقط به تماشاي گذر ثانيه‌هاي باارزش عمرم نشستم(افسوس:( ) و اصلا به خاطر همينه كه خيلي‌ها به راحتي تن به پديرش مسئوليت جديد و نقش جديد نمي‌دن، چرا كه فكر مي‌كنن با محول شدن يك نقش جديد بهشون، ديگه نمي‌تونن با آرامش به كارهاشون برسن و همه چي به‌هم مي‌ريزه.(مثلا خيلي از دختر و پسرا به همين دليل به سختي تن به ازدواج مي‌دن و يا خيلي از زوج‌هاي جوون، به سختي زير بار پدر و مادر شدن ميرن و يا شاغل شدن و يا در حال شديدش حتي ادامه تحصيل و شركت در كنكور و يا حتي تن دادن به مثل معروف دوري و دوستي و ...) ولي من خودم معتقدم كه اگه كسي با برنامه‌ريزي تن به هر نقش جديدي كه بده، كلي مديريت زمان ياد مي‌گيره و كلي به گنج بودن زمان معتقدتر و البته ملازم‌تر مي‌شه. بزرگي مي‌گفت گاهي اون موقع‌ها كه بچه نداشتم و يا يه دونه بچه داشتم ـ گرچه همون موقع هم به آدم برنامه ريز و دقيقي شهره بودم ـ رو با زمان حال خودم كه چن تا بچه دارم مقايسه مي‌كنم و واقعا مي‌بينم كه الان خيلي بهتر از لحظه لحظه‌هاي عمرم استفاده مي‌كنم و البته خيلي هم موفق ترم و آثار و فعاليت‌هاي بيشتري دارم و اين در حاليه كه خيلي ها به بهانه موفقيت‌هاي بيشتر و طي كردن پله‌هاي ترقي، از خيلي از نقش‌ها و وظايف جديد چشم مي‌پوشن.

 ــــــــــــــــــــــــــــ

پي‌نوشت: خدايا به من جرئت رويارويي و پذيرش نقش‌هاي جديد رو بده و كمكم كن كه هر چه بهتر و بيشتر مسلط شدن بر زمان رو ياد بگيرم و از اوقات محدود عمرم خوب‌تر استفاده كنم.

1391/11/18 2:3

 

هميشه با رسيدن به ايام فرجه امتحانات،كلي حسرت وقتايي رو كه به يللي و تللي گذرونديم؛ مي‌خوريم؛ كه اي بابا كاش من يه بار ديگه برمي‌گشتم به اول ترم و اون‌وقت نشون مي‌دادم كه چقدر به اين زمان بها مي‌دادم. و هميشه اون لحظات آخر آرزو مي كنيم كه كاش زمان به حد 2 ساعت و يا حتي فقط نيم ساعت اضافه مي‌شد و نتيجش يه نمره عالي‌ مي‌شد. ولي افسوس كه زمان ياري نمي‌كنه و فقط به خاطر عدم فرصت برا يه مرور حتي نيم ساعته، گاهي نتيجه خيلي بدي مي‌گيريم.

من عقيده و باورم اينه كه آدمايي مثل من از اول ترم به شكل جدي باور نمي كنيم تو چه موقعيتي هستيم و به خاطر همين كرور كرور زمان رو از دست مي‌ديم؛ بدون هيچ استفاده‌اي. ولي وقتي مي‌رسيم به فرجه امتحاناتٰ تازه انگار باورمون مي‌شه كه اي دل غافل، اصلا ما چه نقشي داريم و چه كاري بايد بكنيم و چرا همه چي رو شوخي گرفتيم؛ و چون دير به اين نتيجه مي‌رسيم بايد تلاش مضاعف طي مدت فشرده‌اي بكنيم تا به نتيجه مطلوب برسيم. گرچه اين تلاش مضاعف خيلي وقتا نتيجه خوبي مي‌ده ـ البته به مدد  لطف خدا و توسل و فاصله بين امتحانات ـ ولي نمي‌دونم چرا بازم حواس ما جمع نمي‌شه و با وجود فشاري كه طي فرجه‌ها متحمل مي‌شيمٰ بازم، ترم‌هاي بعد همين اشتباه رو تكرار مي‌كنيم.

 

1391/11/18 2:2

...آخيش!هوووم!

 

امتحانام تموم شد و حالا مي تونم يه نفس راحت بكشم.

خداييش اين‌كه ايام امتحان خيلي پربركته، حقيقت داره.

هميشه موقع امتحانا كه مي‌شه، چنان وقت برامون باارزش مي‌شه كه نگو. از طلاي خالص هم پرارزش‌تر. از همون اول صبح كه از خواب پامي‌شيم تا اون ديروقتي كه بيداريم و آخرشم رو كتاب خوابمون مي‌بره، يك‌سره از وقتمون استفاده مي‌كنيم و اونم استفاده مفيد و برا هر روزمون كلي برنامه مي‌چينيم و خودمون رو هم كاملا به رعايتش موظف مي‌كنيم.

كاش هميشه اين‌قدر به زمان بها مي‌داديم! كاش!

1391/11/18 1:58
X