هميشه با رسيدن به ايام فرجه امتحانات،كلي حسرت وقتايي رو كه به يللي و تللي گذرونديم؛ ميخوريم؛ كه اي بابا كاش من يه بار ديگه برميگشتم به اول ترم و اونوقت نشون ميدادم كه چقدر به اين زمان بها ميدادم. و هميشه اون لحظات آخر آرزو مي كنيم كه كاش زمان به حد 2 ساعت و يا حتي فقط نيم ساعت اضافه ميشد و نتيجش يه نمره عالي ميشد. ولي افسوس كه زمان ياري نميكنه و فقط به خاطر عدم فرصت برا يه مرور حتي نيم ساعته، گاهي نتيجه خيلي بدي ميگيريم.
من عقيده و باورم اينه كه آدمايي مثل من از اول ترم به شكل جدي باور نمي كنيم تو چه موقعيتي هستيم و به خاطر همين كرور كرور زمان رو از دست ميديم؛ بدون هيچ استفادهاي. ولي وقتي ميرسيم به فرجه امتحاناتٰ تازه انگار باورمون ميشه كه اي دل غافل، اصلا ما چه نقشي داريم و چه كاري بايد بكنيم و چرا همه چي رو شوخي گرفتيم؛ و چون دير به اين نتيجه ميرسيم بايد تلاش مضاعف طي مدت فشردهاي بكنيم تا به نتيجه مطلوب برسيم. گرچه اين تلاش مضاعف خيلي وقتا نتيجه خوبي ميده ـ البته به مدد لطف خدا و توسل و فاصله بين امتحانات ـ ولي نميدونم چرا بازم حواس ما جمع نميشه و با وجود فشاري كه طي فرجهها متحمل ميشيمٰ بازم، ترمهاي بعد همين اشتباه رو تكرار ميكنيم.