پیامبر عزیزمون صلى لله علیه و آله وسلم فرمودهاند:
سرمای بهار را غنیمت بشمارید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند و از سرمای پاییز دوری کنید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند.
بحارالأنوار ج : ۵۹ ص : ۲۷
تو روایتی از امام هادی علیهالسلام داریم که:«من هانت علیه نفسه فلاتامن شره: کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش»
یا امام علی علیهالسلام میفرمایند:«من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة: آن کس که [بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد»
این رو من واقعا به عینه تو دوستان و اطرافیان و برخورد با فرزندان و کوچکترهاشون دیدم و واقعا از شما خوانندههای این متن میخوام که خیلی حواستون به این مسئله باشه.
واقعا اگه پدر و مادر و بزرگترهای یک بچهای براش شخصیت قائل باشند و بهش احترام بگذارند، خروجی رفتارشون، یک فرد باعزت نفس میشه و البته نباید این رفتارهای محترمانهی با فرزند رو حواله داد برای مثلا سن خاصی و یا وقتی که بزرگ شدن و باید از همون ابتدا، حتی از دوران شیرخوارگی با بچهها کاملا محترمانه رفتار کرد.
اینکه خیلیها به بچهی خودشون میگن«شما»، احتمالا در راستای همین مسئله است؛ گرچه من شخصا این مدل رو نمیپسندم که پدر و مادری فرزندشون رو«شما» خطاب کنن و احساس میکنم صمیمیت اعضای خانواده رو از بین میبره؛ ولی واقعا کاش توی رفتارهامون با فرزندمون همیشه و حتی وقتی فقط و فقط ماییم و او، به این نکته توجه کنیم و حواسمون باشه او یک «انسان»ه و لیاقت خلیفةاللهی رو داره و او رو واقعا «بزرگ» بشماریم و با او خوب به معنای واقعی کلمه رفتار کنیم که صد البته، فایدهاش هم نصیب حودمون میشه.
این خوب رفتار کردن مصادیق زیادی داره، از حقیقتا نظرخواهی کردن از فرزند تا واقعا بها دادن به نظر او و رفتار کریمانه کردن با او حتی جاهایی که او کاملا نیازمند والدین و سایر بزرگترهاست؛ تا حتی اجازهی رفتار اشتباه دادن به او با وجودیکه براش توضیح دادیم و به اصطلاح قضیه رو روشن کردیم براش، ولی او، اصرار به انجام کار یا رفتاری داره و البته در نتیجهی همین آزمون و خطاها رشد میکنه و نکات زیاد و جالب رو یاد میگیره و در خودش نهادینه میکنه؛ چه اینکه اصلا این دنیا، دنیای گرفتار شدن و رشد کردنهاست.
گاهی خطاب کردن و صدا زدن بچهها طوریه که واقعا به عزت نفس او خدشه وارد میکنه، گاهی در برابر رفتار اشتباه یک بچه، با زور و رفتاری دون شخصیت با او برخورد میشه( تصور کنید بچهای رو که مثلا به عادت اشتباهی مثل جویدن ناخن و یا مکیدن دست مبتلاست و والدینش، هر بار با زور و یا حتی چاشنی تهدید و عصبانیت، از این رفتارش ممانعت میکنن)، گاهی حتی پیشوند و پسوندهایی که به اسم او اضافه میشه و ....
صد البته حتی کسی که بارها این احادیث رو دیده و شنیده و حتی بیان کرده، احتمال داره که واقعا این رفتار مثبت و ضروری، کاملا تو وجودش نهادینه و ملکه نشده باشه و خودش بارها دچار رفتار اشتباه عدم تکریم چه اطرافیان و چه خردسالان و فرزندانش بشه و اینجاست که خصلت قشنگ و بهجای« تذکر» و یادآوری و گوشزد کردن، باید پیاده بشه و در نتیجه زندگیها قشنگتر و قشنگتر بشن و من شخصا واقعا از اوناییم که گرچه بارها این حدیث و توضیحاتش رو شنیدم، همیشه احساس میکنم نیازمند تذکر درمورد رعایتش هستم.
خیلی وقته مطلب نذاشتم، علاوه بر تنبلی، واقعا مشغلههام خیلی زیاد بود، ولی میدونم که دلیل نمیشه، ولی ...بگذریم.
خدای نازنین، 43 روز پیش یکی از بهترین و قشنگترین هدیههاش رو بهم داد. سومین باره که خدا این لیاقت رو بهم داده و یک انسان رو تو وجود من پرورش داده و منو به ارزش و مقام بزرگ "مادری" رسونده. به نظر من، واقعا بزرگترین مقامی که خدا میتونه به یک خانم هدیه بده، مقام "مادری"ه و شیرینترین و لذیذترین مقام هم همینه. و من هر چقدر هم که خدا رو به خاطر این نعمت وصفنشدنی و فوقالعاده بزرگش، شکر کنم، اصلا حساب نمیشه.
خدای مهربون و عزیزم، بینهایت بار به خاطر این هدیهی قشنگت، ممنونتم و خواهش میکنم توانایی پرورش این هدیهات رو هم به بهترین شکل بهم بدی.
با توجه به همین نعمت و هدیهی جدید خدا،بیش از40 روز بود که نتونستم برم زیارت حرم بیبی و جمکران و بالاخره دیروز قسمتم شد برم زیارت حضرت معصومه سلامالله علیها.
البته کلا از حدود 4 ماه پیش، خیلی کم توفیق داشتم برم جمکران، چون به خاطر شرایطم، موتورسوارشدنم، ممنوع بود و خب چون با بچهها و وسایل موردنیاز بچهها، بیرون رفتن بدون وسیله، سخت بود، خب، جاهای دور مثل جمکران و خونهی اقوام رو، کمتر میرفتم. البته به لطف خدا، فاصلهی نزدیک حرم رو به راحتی و به دفعات با بچههام میرفتم، ولی برای فواصل دور سخت بود. انشاءالله برای دفعات بعدی توی همچین شرایطی، ماشیندار میشیم(چشمک) و علاوه بر جمکران، جاهای دیگه، مثل گردش و خونهی فامیل و کلاس درس رو هم به راحتی، با ماشین خودمون میریم. البته همین الان هم با وجود دختر کوچولوم و دو تا گلپسرم، طبیعتا به راحتی نمیتونیم موتورسواری کنیم و در نتیجه بازهم به راحتی نمیتونیم دستهجمعی خیلی بیرون بریم و باید منتظر گذر روزگار باشیم(چشمک)
کلا یه وقتایی بعضی امکانات، تو زندگی بعضیها تفاوتهای زیاد و اساسی ایجاد میکنن. مثل همین سریال "قرعه"، مثلا من اگه یه بار تو یه قرعهکشی برنده میشدم، سربع ماشین میخریدم! چون اگه ماشین داشتم، فعالیت درسیم خیلی بیشتر میشد و خیلی راحتتر و سریعتر، دورههای درسیمو طی میکردم و مثلا مجبور نمیشدم این ترمم روبه شکل غیرحضوری بخونم و یا خیلی راحتتر و بیشتر هم به خونهی فامیل سرمیزدم و هم به تفریحات معنوی و غیرمعنوی( مثل هیأت و جاهای زیارتی و جاهای گردشی و پارک و...) به همراه بچههام میرسیدم( چون همسرم هم شرایط پرکاری داره و حتی تو شرایط غیرخاص مثل حدود این چهار و پنج ماه اخیر که من موتور سواری برام ممنوع بود، هم خیلی فرصت نمیکنه ما رو بیرون ببره) و الان اینقدر من و البته پسرام حسرت جمکران و ... رو نمیخوردیم. البته به رسم قشنگ شکرگذاری، واقعا باید ممنون خواهرم و دامادمون باشم که بارها ما رو هم خونهی اقوام چه داخل قم و چه بیرونش، بردن و هم جمکران. و حتی بعد از به دنیا اومدن دخترم هم خیلی دوستانه گفتن اگه نیاز به ماشین هست روی ما حساب کنید و این روحیهی کمک به دیگران واقعا خیلی قشنگه و البته طبیعتا کلی خیرمعنوی و دعای فرد کمکشونده رو نصیب فرد کمککننده میکنه. خدا بهشون خیر دنیا و آخرت رو و قشنگترینها رو بده.
چه دنیای بدیه! اینهمه ادعا و این همه لاف برای حمایت از بشر و حقوق بشر! این همه ادعای صلح جهانی و دهکدهی جهانی و اون وقت نه تنها حمایت از مظلوم دیده نمیشه، بلکه حمایت تمامقد از ظالم هم داره میشه و اصلا اگه این حمایت تمامقد و همهجانبه نبود، به طور قطع اوضاع کشور مظلوم یمن و مردم مسلمان و همدین ما اینطور نبود.
البته ما ایرانیهای مسلمان، به برکت رهبر بصیرمون و بصیرتپراکنیهای اون عزیز و امنیت و اقتدار جمهوری اسلامی که مدیون امام خمینی و شهیدای عزیزمونه، خیلی روشن تحولات منطقه و کشورهای مسلمون رو دنبال میکنیم و چشم و گوش و دهنمون دنبال رسانههای کذاب و هدفمند در جهت خاص نیست و خیلی راحت، حتی بچههای ما هم میدونن وقتی جنگ، ظاهرا بین عربستانه و یمن و دو کشور مسلمان؛ ولی علت اصلی و دست پشت پرده، همون آمریکای جهانخواره و اسراییل و خدا رو هزاران بار شکر که تحلیل سیاسی تو جامعهی مسلمان ما خیلی قویتر از بقیهی کشورهای منطقه است. ولی کاش همهی دنیا روشن بشن و متوجه باشن که پشت پرده این برادرکشی و مسلمان، مسلمان رو کشتن چیه و البته حتی قلم هم شرمش میاد به این سعودیها مسلمون بگه و مگه نه اینکه مسلمونا با توجه به دستور صریح دینشون، حق ندارند به مسلمونا حمله کنن و یا تو ماههای حرام که از جملهاش همین ماه گذشته، ماه رجب، بود، حق جنگ و خونریزی رو ندارن؟! و واقعا اصلا عقل سلیم بیدین هم درک میکنه که زنان و کودکان نباید مورد آماج حملهی دشمن باشن و یا زخمیها و یا اماکنی مثل بیمارستان نباید هدف سلاحهای جنگی و مردان جنگی باشن، چه برسه به کسانی که خودشون رو خادم حرم خدا میدونن و مسلمان! قلب درد میگیره از این ظلمها و قلم واقعا شرم میکنه از حتی نوشتن این درد.
خدای عزیز من! با این جنگ و خونریزیهای پیش اومده، و این همه قلب به دردآمده و این همه بیگناه کشته و زخمی، دلها همه متوجه و منتظر و فراخوان منجی میشن و همزمان همه ندا سر میدن« اللهم عجل لولیک الفرج»دیدید بعضیها چقدر تلاش میکنن نگاهِ دیگران رو جلب کنن. از سر و صورتشون گرفته تا مدل و رنگ لباس و حتی انواع وسایلشون، همه رو جوری انتخاب میکنن که هر کسی که میبینه حداقل لحظهای هم که شده، جذب بشه و توجه کنه.
نمیشه همیشه گفت عقدهی محبت دارن همچین افرادی؛ ولی به هر حال این نیازِ توجه دیگران، تو همچین آدمایی خیلی پررنگتره. البته درجات مختلفی هم از این قضیه تو افراد مختلف هست، برا بعضیها خیلی پررنگتر و برای برخیها کمرنگتره.
حتی من کسایی رو دیدم که با وجودیکه لباسی براشون خیلی زیاد هم هزینه برداشته و خودشون کاملا با علاقه انتخابش کردن، ولی فقط به خاطر اینکه دیگرانی پیدا شدن که اون لباس رو نپسندیدن، اون رو از لباساشون خارج کردن.
همچین رفتاری برای من خیلی عجیبه.
اصلا حقیقتش، من یاد گرفتم و اینطور بار اومدم که اگه بدونم راهم، روشم، مدل لباس و رفتار و زندگیم، درسته، حتی اگه خیلی از اطرافیام هم، اون رو نپسندند، یا بهش ایراد بگیرن، باز هم سفت و سخت، روی عقیدهام وایستم.
حالا تو این دوره زمونه که این همه شاهد توجه بیش از حد به نظر دیگران در مورد حتی ریزترین قسمتهای زندگی هستیم، گاهی دیدن بعضی رفتارها از بعضی افراد خیلی به دل من میشینه و اتفاقا تازگی چون همچین رفتاری دیدم، گفتم تو قالب این پست، مطلب رو با شما خوانندههای وبم به اشتراک بذارم.
کسی رو دیدم که به خاطر نیازش، موتور خیلی گرونی خریده بود که خب، چون موتور گرونی بود، ظاهر موتور هم خیلی ژیگولی بود. ولی اون فرد، دقیقا به خاطر خلاف اون چیزی که الان تو جامعه خیلی رایجه و بهش بها داده میشه؛ به خاطر اینکه اتفاقا خیلی مردم بهش توجه نکنن، ظاهر موتور رو با یه روپوش ساده، صد و هشتاد درجه عوض کرد و یک دنیا حرف تو این کار و این روحیه خوابیده و چقدر قشنگه این روحیه، بشه روحیهی عموم مردم. اگه اینطور بشه، چی میشه....دیگه این همه چشم و همچشمی و توجه زیاد به ظاهر و در نتیجه غافل شدن از باطن پیش نمیاد و واقعا خیلی عالی میشه.
خدا جونم به من کمک کن این روحیهی قشنگ رو تو خودم گسترشش بدم و واقعا همهجا حواسم به جلب توجه تو باشه، نه این و اونی که هر کاری هم بکنم، بازم بالاخره ناراضیان و معترضانی وجود خواهند داشت.
جوانان
در محیط خودشان، امر به معروف و نهى از منکر کنند. چرا این واجب - امر به
معروف، امر به کارهاى خوب - در جامعهى اسلامى هنوز اقامه نشده است؟ نگویید به من
چه؛ او هم نمىتواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید. بعضى خیال مىکنند
تا منکرى دیده شد، باید با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحى داریم که
از مشت کارگرتر است. آن چیست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خیلى کارگرتر و نافذتر و
مؤثرتر است؛ مشت کارى نمىکند.
بعضى جوانان به ما نامه مىنویسند که اجازه بدهید ما با
این تظاهرات منکراتى، مقابله و مبارزه کنیم. خیلى خوب، مقابله بکنید؛ اما چهطور؟ بریزید،
طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم
نمىخواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مىبینید خلافى را مرتکب مىشود -
دروغ، غیبت، تهمت، کینورزى نسبت به برادر مؤمن، بىاعتنایى به محرّمات دین، بىاعتنایى
به مقدسات، اهانت به پذیرفتههاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت - یک کلمهى
آسان بیشتر نمىخواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛ لازم هم نیست که با
خشم همراه باشد. شما
بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.
چرا کسانى از گفتن ابا مىکنند؟ یک عده بر اثر ضعف نفس از
گفتن ابا مىکنند، یک عده هم خیال مىکنند که گفتن فایدهیى ندارد؛ باید با دست
جلو بروند! نه، زبان از دست خیلى مهمتر است. امر به معروف و نهى از منکر را اقامه
کنید؛ نگذارید در جوامع جوان - چه در مدرسهها، و چه در دانشگاهها - کار به
فساد بکشد. این مراکز براى دشمن هدف است. بدانید که نسل جوان این جامعه و این
ایران اسلامى زنده است؛ دشمن هم این را بداند. با بودن شما جوانان مؤمن، حجت بر ما
تمام است.
_____
سخنرانی در دیدار گروه کثیری از دانشجویان و دانشآموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه سال هزار و سیصد و هشتاد
بیانات امام خامنهای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی
مسئلهى مطالعه و کتابخوانى مهم است. در جامعهى ما بىاعتنائى به کتاب وجود دارد. گاهى آدم مىبیند در تلویزیون از این و آن سؤال میکنند: آقا شما چند ساعت در شبانهروز مطالعه میکنید، یا چقدر وقت کتابخوانى دارید؟ یکى میگوید پنج دقیقه، یکى میگوید نیم ساعت! انسان تعجب میکند. ما باید جوانان را به کتابخوانى عادت دهیم، کودکان را به کتابخوانى عادت دهیم؛ که این تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. کتابخوانى در سنین بنده - که البته بنده چندین برابر جوانها کتاب میخوانم - غالباً تأثیرش بمراتب کمتر است از کتابخوانى در سنین جوانها و شما عزیزانى که اینجا حضور دارید. آنچه که همیشه براى انسان میماند، کتابخوانى در سنین پائین است. جوانان شما، کودکان شما هرچه میتوانند، کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راههاى مختلف، مطلبى یاد بگیرند. البته از هرزهگردى در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئلهى بعدى است؛ مسئلهى اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند. البته باید دستگاهها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدایت کنند به کتاب خوب؛ که با کتاب بد، عمر ضایع نشود.
_________
بیانات امام خامنهای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی
برداشت اول:
سطح تو از همه یا بیشتر اطرافیانت، بالاتره.
برداشت دوم:
علم داری به ضعف خودت و خودت رو با تمام وجود پایینتر میدونی.
خیلی متفاوته رفتارها و البته سرانجامِ نتایجی که آدم از این دو مدل برداشت، عایدش میشه. وقتی تو برداشت اول قرار بگیری، حالا صرفنظر از اینکه واقعا هم سطحت بالاتر هست یا نه، و یا صرفنظر از اینکه تو هم حواست هست یا نه و یا به روی خودت میاری یا نه؛ روحیهی تاثیرپذیریت کمتر میشه و آگاهانه یا ناآگاهانه، هالهای از غرور دورت نقش میبنده و همینه که حرکت و رشدت با سرعت کمتری پیش میره و نمیتونی پلههای رشد و ترقی و موفقیت رو با سرعت و به خوبی، طی کنی.(حتی اگه خیلی رو جنبهی تربیتی خودت کار کرده باشی، یا خیلی متواضع هم باشی، بازم تفاوت دو تا برداشت بالا، خیلی زیاده)
ولی از اون طرف، وقتی تو برداشت دوم باشی،روحیهی اثرپذیریت خیلی پررنگ میشه و مسیر رشد رو خیلی خوب و قشنگ و البته با سرعت طی میکنی.
اصلا همین دو تا زاویهی دید متفاوت، خیلی خیلی تو نحوهی دیدت اثر میذارن و مثل اون قولی که میگه عینک خوشبینی باعث میشه همه چی و همهی اطرافت رو با دید خوشبینانه ببینی؛ این نحوهی دیدهای متفاوت هم، همینطورن و بالکل، همهی قسمتهای زندگی رو تحت تاثیر میذارن.
نمیدونم خوب تونستم بگم یا فقط پیچوندم، ولی با تمام وجودم به این باور رسیدم و خیلی برام باارزشه.
اگه قرار باشه مدرسه یا دانشگاهی بری، اگه قرار باشه تو خونهی جدیدی بری، یا تو هر جمع جدیدی؛ توجه به این نکته خیلی کمککنندست!
______________
دلنوشت: شکر خدا، تو آزمون تحصیلات تکمیلی جامعهالزهرای قم قبول شدم و این روزها طعم خیلی گوارا و لذیذ تحصیل همش زیر زبونمه(بماند که به یکی از بزرگترین آرزوهام؛ تحصیل تو جامعهالزهرا؛ هم رسیدم)؛ ولی واقعا دارم حال میکنم با این برداشت دوم...
نمیدونم مظلومانهترین نگاهی که تا حالا دیدید از کی بوده و برای چی!
ولی من تازگی یه نگاه دیدم تو اوج مظلومیت! نگاهی که بینهایت حرف داشت توی خودش! و من واقعا تاب نیاوردم نگاهش رو!
نگاه یک پیرزن که زمانی تو اوج جوانی و زیبایی و قدرت بوده و حالا تو اوج ناتوانی و ضعفوقتی چشم تو چشمش میشی، یک دنیا غربت رو حس میکنی و یک دنیا...نمیدونم، اصلا نمیشه تفسیرش کرد.
نگاه مادربزرگ پیرم، که به شدت ناتوون شده و ضعیف و مظلوم. هر از گاهی فراموشی باعث میشه حتی دخترای خودش رو هم نشناسه. این دفعه که دیدمش، منو، حتی پسر من رو هم میشناخت؛ ولی سری قبل، چند وقت پیش، تو زمان تقریبا 30 سال پیش داشت زندگی میکرد و همش دم میزد از پسر شهیدش، با وجودی که مادر من و خالهی من رو که دختراش بودن رو نمیشناخت، همش یاد میکرد از پسرش و میگفت اومدن گفتن شهید شد و همش تعریف میکرد از خوبیهاش و گریه میکرد.
نکتهی جالب اینه که تو کل مدت این دوران مریضی، پدر من رو که دامادش هست،هر سری که دید میشناخت و با اسم صداش میکرد؛ یعنی وقتی که دخترش رو نمیشناخت، شوهر دخترش رو میشناخت!؛نمیدونم چرا، ولی شاید به خاطر لباس پیغمبر و عمامهی سیاهش بود، شاید! چون هر سری اظهار ارادت هم میکنه به بابام!
___________
نمیدونم حکمت این دعا چیه که میگن«الهی پیر شی یا 120 ساله شی»؛ آخه اون سن یعنی ناتوانی شدید و اذیت شدنهای فراواننمیدونم درسته یا نه ولی من اصلا دوست ندارم عمر خیلی طولانی همراه با ناتوانی داشته باشم. عمر آدم کوتاه هم باشه، ولی مفید باشه و آدم توانایی داشته باشه... البته خودم همیشه اینطور دعا میکنم که« ایشاللا عمر با عزت داشته باشی»